پرسش :

چرا از مختار ثقفي كه به خون خواهي امام حسين ـ عليه السلام ـ تمام قاتلين ايشان را كشت، به طور شايسته ياد نمي شود؟


شرح پرسش :
پاسخ :
يكي از مردان نامي تاريخ اسلام بالاخص تاريخ شيعه كه به خاطر اقدام درست و خداپسندانه اش دل اهل بيت و خاندان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را بعد از واقعة عاشورا شاد كرد مردي است از تبار ثقيف و از شيعيان آل علي ـ عليه السلام ـ كه در هميشة تاريخ جايگاه خاصي نزد علماي شيعه و مورخين دارد.
اما اينكه چرا از ايشان به طور شايسته ياد نمي شود شايد منظور اين باشد كه چرا در منابع تاريخي يادي از مختار به تناسب اقداماتش نمي شود؟ بايد خاطرنشان كرد كه در منابع تاريخي شيعه در اكثر منابعي كه به واقعة عاشورا و تاريخ زندگاني امام حسين ـ عليه السلام ـ پرداخته به اقدام مختار هم اشاره شده است. نيز به جملاتي كه در تحسين عمل مختار از ائمة معصومين ـ عليهم السلام ـ وارد شده پرداخت گرديده است، كه اين خود شايسته ترين يادي است كه امام معصوم ـ عليه السلام ـ از يك شيعه خالص مي كند. از لابلاي روايات بسياري بر مي آيد كه امامان و پيشوايان مذهبي همواره نسبت به مختار اظهار علاقة فراوان مي كردند و از اقدام او در انتقام گرفتن از قاتلين امام حسين ـ عليه السلام ـ و اصحابش ـ عليهم السلام ـ مسرور بوده اند. امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند: «مختار را بد نگوئيد كه او دشمن ما را كشت و انتقام خون ما را گرفت.»[1] در جاي ديگر به پسر مختار مي فرمايد: «خدا پدرت را بيامرزد، حق ما را از هر كه بر او حق داشتيم گرفت.»[2] و همچنين زماني كه سر عبيدالله بن زياد را به مدينه نزد امام سجاد ـ عليه السلام ـ آوردند امام فرمودند: «كه هيچ كس از بني هاشم نبود مگر اينكه به مختار درود فرستاد و در حق وي دعا كرد و نسبت به وي سخن نيك گفت.»[3] و يا اينكه ابن عباس در جواب ابن زبير كه مختار را كذاب مي خواند گفت: «او كسي است كه قاتلان ما را كشته، انتقام خون ما را گرفته، دل هاي ما را تسكين داده و پاداش چنين كسي از سوي ما اين نيست كه او را دشنام دهيم.»[4]
اما از آنجا كه مختار ضربات زيادي بر پيكر امويان و زبير زده و همچنين در برابر اشراف كوفه از موالي - ايرانيان مسلمان شده كه نزد اشراف عرب نسبت به اعراب از جايگاه پايين تري برخوردار بودند- در سپاه خود استفاده كرد لذا مورخين سني مذهب و طرفداران گروه هاي ذكر شده نسبت ها و تهمت هاي ناروائي به مختار زده و رواج مي دادند كه باعث كم فروغ شدن اقدام مختار مي شد. البته اين نسبت ها اغلب بعد از مرگ مختار به او داده شده، اتهاماتي چون ادعاي نبوت، ادعاي مهدويت براي محمد ابن حنفيه و يا تاسيس فرقة كيسانيه و شايع‌تر از همه دادن لقب «كذاب» به مختار است كه در تمام متون اهل تسنن و دشمنان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و كينه توزان آمده است.[5] همان طور كه بيان شد روايات وارده در كتب تاريخي شيعه و سني در رابطه با مختار دو دسته هست، يك دسته كه كاملا اقدام مختار را ستايش كرده و او را از شيعيان مخلص اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و از معارضين امويان شمرده است. اما دستة‌ ديگر از روايات كه از طرف دشمنان مطرح شده و تا مدت ها هم رواج داشت نسبت هاي مختلف را به او داده اند و اين شائبه را در اذهان ايجاد كرده كه مختار به خاطر اغراض شخصي دست به اين اقدام زده و از اين عمل بهره برداري سياسي كرده است. البته اگر مختار در زمان قيام توابين كه در كوفه بود با آنها همدست مي شد جلو اين شايعات نيز گرفته مي شد.
اما اگر منظور ياد شايسته است كه در مراسم و سوگواري ها يادي از مختار نمي شود بايد گفت كه اين هم نسبت به مناطق مختلف متفاوت است در برخي مناطق تعزيه خواني هايي قيام مختار و اقدام او را به صورت نمايش ارائه مي دهند،‌ البته شايد رسانه هاي گروهي در اين زمينه اطلاع رساني خوب و مبسوطي نداشته باشند ولي همان طور كه گفته شد در منابع مختلف از زبان معصومين ـ عليهم السلام ـ و بزرگان مذهبي و علماء و دانشمندان ديني از اقدام مختار به فراخور نامش ياد شده و ذكر اين نكته لازم است كه تمام قيام ها بعد از قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ تحت الشعاع اين قيام بود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. در كربلا چه گذشت، ترجمة نفس المهموم، شيخ عباس قمي، مترجم محمد باقر كمره اي.
2. جنبش هاي شيعي در تاريخ اسلام، هاشم معروف الحسيني، ترجمة محمد صادق عارف.
3. تاريخ طبري، ج 4، ترجمة ابوالقاسم پاينده.
4. ماهيت قيام مختار، تاليف اردكاني.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . عالمي، محمدعلي، حسين نفس مطمئنه، تهران، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 39.
[2] . مجلسي. بحارالانوار، بيروت، موسسه وفاء، چاپ دوم، 1403، ج 45، ص 351.
[3] . محمد بن سعد. طبقات الكبري، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، 1405، ج5، ص 285.
[4] . بلاذري، انساب الاشراف، بيروت، 1397، ج2، ص 287.
[5] . جعفريان، رسول، تاريخ خلفاء، تهران، نشر الهادي، چاپ اول، 1377، ص 531.